داستان جالب صورت حساب
جانی
ساعت 2 از محل کارش بیرون آمد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار
دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی
بخورد و راهی شرکت شود.
چند رستوران گرانقیمت را رد کرد تا به رستورانی
رسید که روی در آن نوشته شده بود :ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار، جانی
معطل نکرد و داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز
نشست.
گارسون برایش دو نوع سوپ، سالاد، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه
اضافه، بستنی و دو نوع دسر آورد و به اعتراض جانی توجهی نکرد که گفت: ولی
من این غذاها رو سفارش ندادم.
گارسون که رفت جانی شانه ای بالا انداخت و گفت: خودشان می فهمند که من نخوردم!
اما
جانی موقعی فهمید که این شیوه آن رستوران برای کلاهبرداری است که رفت جلو
صندوق و متصدی رستوران پول همه غذاها رو حساب کرد و گفت 15 دلار و 10 سنت.
داستان آموزنده توهم قفل
پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند. چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند.
آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد
و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید
نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید».
پادشاه بیرون رفت و در را بست. سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل
نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند.
نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود. آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در
گوشه ای نشسته بود و کاری نمی کرد. پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت
در را هل داد، باز شد و بیرون رفت!
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید